فروغ نامه

دفتری است از جنس دلتنگی

۱۰ مطلب با موضوع «دست نوشته» ثبت شده است

مرور خاطرات

عکسهای گذشته را مرور میکردم یادت تو هم از خاطرم گذر کرد

آهی بر لبانم نشست

یکدفعه دلم لرزید

دلم لرزید از اینکه نکند فراموشت کردم

دوباره حسابی در خاطرم مرورت کردم

اصلا با خودم عهد بستم روزی صدبار مرورت کنم

بودنت را آرزو دارم . زیبایی این دوست داشتن در این است که تو نمیدانی من چقدر دوستت دارم

دانسته و ندانسته تا آخرین قطره عشقم دوستت دارم .....

۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

برووو



با تمام حس داشته و نداشته ام آنچنان روی تمام خاطراتت خط میکشم

که از زیر فرسنگها کینه و دلخوری اثری از تو باقی نماند .

روی تمام اعتقادهایم اسید پاشیدی

برای جبرانش روی عکس حک شده ات در قلبم اسید میپاشم .

چهره جدیدت مبارک دوست قدیمی


تنها

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

آهای دنیا

دیگر نه مرا میبینی نه اشکهایم را

اینقدر اشکهایم برایت بی ارزش شده اند که دیگر دلت هم بحالم نمیسوزد !

یادت هست گفته بودی طاقت دیدن اشکهایم را نداری ، پس چرا حالا سیل اشکهایم مایه خنده تو شده ؟!

بی انصاف قلبم از درد به خود میپیچد دوباره دستهایم را بگیر .....

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

غروب

غروب را نظاره کن

میبینی دل آسمان هم از این همه انتظار خون شده است .

آسمان را نمیدانم اما خوب میدانم دلم بدجور هوای تازه میخواهد .

هوای دلم پوسید ، دیگر چقدر جدایی ؟

دیگر چقدر نبودن ؟

به موهای مثل دندان سپید شده ام نگاه کرده ای ؟


تنها

۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

دست خدا به همراهت



با اشک چشمانم پشت سر تمام خاطرات باهم بودنمان آب میریزم تا دوباره امید برگشتت را داشته باشم

دوست روزهای باهم بودنم دست خدا بهمراهت ، برو ولی جان تو و تمام خاطرات باهم بودنمان


تنها

۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

دنیا شرمنده ایم


همیشه فکر میکردم مگر میشود دنیا را بد ساخته باشند .

دکتر شریعتی درست میگفت دنیا را بد ساخته ایم . اصلا آمده ایم گند زده ایم به هرچه دنیاست . دنیایی دنیا را زیر سوال برده ایم . نمیدانم چگونه میخواهیم چشم به چشمان خدا بدوزیم و بگوییم بفرما خدایا این هم امانتیت .

امانتی که سالم تحویلمان دادی اما حال ما .......


تنها

۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۰ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

پوتین های آسمانی


مگر تو چگونه قدم برداشتی که این چنین زمین توان تحمل گامهایت را نداشت ؟ زمین شرمسار و آسمان پذیرای توست. به کجا وصل بودی که این چنین در آغوش آسمان جای گرفته ای ؟

گویا حتی این پوتین ها هم توان تحمل گامهای تو را نداشته اند که این چنین از قافله عشق جا مانده اند . 

تنها

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۳۶ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

تاوان دعا


به گذشته که فکر میکنم دلم برای روزهای بی تو بودن تنگ میشود . پلکهایم گرم میشود . روزگار بی تو بودن چه خوب بود ولی .....

شده ای تاوان دعایم . کاش جور دیگری آرزویت میکردم کاش بودنت را ، شاید هم نبودنت را باید دعا میکردم . اشکم ، آهم ، بی قراریهایم نشان از حال درونم دارد . اینروزها دعا میکنم مستجاب نشوی ولی زیر لب میگویم خدایا نشنیده بگیر . برای تو تاوان دادن هم زیباست .

تنها

۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۲۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

خانه دوست کجاست ؟



نگاه معصومانه اش هنوز در خاطرم هست .دستان کوچکش مثل دستان پیرمرد خارکن شده بود . تناقض دلخراشی بین جثه کوچکش و کیسه بر دوشش بود . کمر خمیده اش ندای هزاران دردی بود که بر دوش میکشید ، آری این است روزگار ......

روزگار بی کسی


تنها

۱۰ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۵۳ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فروغ بختیاری

مزار عشق



دستش را توی دستانم گذاشته بود . ترکهای دستش آزارم میداد، دستم را فشرد گرمای دستش دلم را لرزاند
ولی .......
اکنون سرمای مزارش دلم را میلرزاند.
تنها
۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۴۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فروغ بختیاری