دیگر نه مرا میبینی نه اشکهایم را
اینقدر اشکهایم برایت بی ارزش شده اند که دیگر دلت هم بحالم نمیسوزد !
یادت هست گفته بودی طاقت دیدن اشکهایم را نداری ، پس چرا حالا سیل اشکهایم مایه خنده تو شده ؟!
بی انصاف قلبم از درد به خود میپیچد دوباره دستهایم را بگیر .....
بض زندگی
اینجاست میان همین کلمات
میان همین حرفهاست
نبض زندگی
اینجاست همین جا
جایی که «تو» نیستی
ولی نبض زندگی میزند
چون تو
درسطر سطر این جملاتم هستی
همین بودنت
یعنی نبض زندگی..
باش حتی میان این جملات
باتو این جملات معنا پیدا میکنند.
و نبض زندگی میزند..