دلتنگی

بارها به دلم میگم تو هم شدی مایه ی عذاب من .

با بغض نگاهم میکند و میگوید یعنی برایشان نبضم نزند ؟؟

با حرفش آتش به جانم میزند و اینبار منم که با نگاه اشک آلودم به او زل میزنم و میگویم برایم چاره ای پیدا کن  

برایم راهی پیدا کن شاید با دیدنشان نبضت آرام گیرد و اینبار اوست که دیگر طاقت ندارد و اشک هایش جاری میشود و میگوید هیچ راهی نیست ...

شاید خدا صدای نبض های دلتنگی ام رابشنود 

نویسنده:سیده فاطمه دانشمند